نقد و بررسی قسمت دوم از فصل هشتم سریال Game of Thrones

در حالی که به ما گفته شده بود چندین قسمت از این فصل شامل آماده‌سازی وقایع خواهد بود، این قسمت و قسمت قبلی با هم یک نمایش عظیم که پر از تجدید دیدار، بررسی اینکه چه بر سر افراد در این مدت گذشته، چگونه راهشان به اینجا کشیده و جمع احتمال زنده‌ماندشان را ساخت. قسمت دوم از فصل هشتم با عنوان «شوالیه‌ای از هفت اقلیم» زیاد شامل صحنه‌های هیجان‌انگیز نبود و بیشتر آن را می‌توان به عنوان یک خلاصه از داستان‌های گذشته معرفی کرد. در ادامه با نقد و بررسی این قسمت همراه ما باشید.

جیمی لنیستر

برای کسانی که مدت زمان زیادی را صرف رسیدن شخصیت‌ها به یک‌دیگر کردند، این قسمت شامل سطوح مختلفی از به‌هم رسیدن‌ها بود. در ابتدا بنظر می‌رسید «سر جیمی لنیستر» بخاطر کارهایش در این چندسال از به قتل رساندن «پادشاه دیوانه» تا هل دادن «براندون استارک» ازلبه پنجره، پایان بدی در انتظارش بود؛ اما «برین از تارث» صحبت‌های ویژه‌ای در مورد «سر جیمی لنیستر» کرد که باعث شد وی همچنان زنده بماند. جیمی بخاطر تشکر از وی پیشنهاد خدمت‌کردن تحت فرمان برین در جنگ پیشه‌رو را داد و همچنین بعداً وی را به مقام شوالیه رساند که عنوان این قسمت نیز از این موضوع سرچشمه می‌گیرد.

بخش قابل توجه‌ای از این قسمت مختص به بحث‌کردن افراد در مورد اینکه چه کسی به سردابه پناه ببرد و چه کسی بایستد و بجنگد می‌شد. این تنها یک هدف اصلی دارد و ما را به سمت نبرد حماسی هفته آینده هدایت می‌کند؛ بایستی تمامی افراد ضعیف و کسانی توان مبارزه ندارند را کنار برد تا با تمام قدرت در مقابل ارتش مردگان قرار گرفت.

آخرین شراب

یکی از بهترین بخش‌های قسمت دوم تحت عنوان «آخرین شراب» دیده شد؛ جایی که جنگ‌جویان داستان در انتظار رسیدن ارتش دشمن در کنار آتش گداخته نشسته‌ بودندو احتمالاً از آخرین همنشینی‌اشان لذت می‌برند؛ جایی که «سر جیمی لنیستر» عنوان کرد که فقط یک شاه قدرت دادن مقام شوالیه را به کسی ندارد و حتی خود یک شوالیه نیز قادر به انجام این کار است؛ جایی که وی «برین از تارث» را به‌نام جنگ‌جو متصدی شجاعت خواند، جایی که وی برین را به‌نام پدر متصدی عدالت خواند و جایی که وی برین را به‌نام مادر متصدی دفاع از بیگناهان خواند. اینطور شد که «برین از تارث» به آنچه که همیشه آرزویش را داشت رسید و تبدیل به شوالیه‌ای از هفت اقلیم شد.

سمول تارلی

حرکت هوشمندانه‌ای دیگر از «سمول تارلی» با اهدا «قلب‌شکن»، شمشیر خانوادگی تارلی‌ها که از فولاد والریایی تشکیل شده، به «سر جورا مورمونت» رقم خورد؛ سم عنوان کرد که پدر جورا به وی یاد داده چطوری یک مرد باشد و چطوری کار درست را انجام دهد و این یقیناً کار درست بود.

آریا

یکی از شوکه‌کننده‌ترین صحنه‌های این قسمت و حتی کل سریال صحنه رابطه آریا با گندری بوده است. آریا هیچ‌موقع از آماده جنگ بودن دست نکشید و هرگز به دنبال لذت‌های انسانی نبود اما براساس گفته‌های خودش همه به‌زودی خواهند مرد و وی کنکجاو حسش بوده است. در این قسمت خبری از مقر پادشاهی و جزایر آهنین نبود و افرادی مانند «سرسی لنیستر»، «یورون گریجوی» و «یارا گریجوی» دیده نشدند.

در طرفی دیگر ما دنریس و سانسا را مشاهده کردیم که به دنبال هدفی مشترک در حال بحث بودند؛ در این بحث دنریس از اعتماد و عشق وی به جان اسنو سخن گفت و سانسا نیز از عاقبت شمال در آینده پرسید. مهمترین اتفاق این قسمت را می‌توان مطلع‌شدن دنریی از پیشینه جان دانست اما برای اکنون این مسئله ذره‌ای اهمیت ندارد زیرا پادشاه شب در بیرون دوازه‌های وینترفل آماده حمله است. بایستی منتظر ماند و دید آیا وینترفل می‌تواند جلوی ارتش مردنگان را بگیرید و یا اینکه طبق ویدیوهای از قبل منتشرشده شاهد سفوط وینترفل خواهیم بود.

درباره ی bbgthjki

مطلب پیشنهادی

پایان بازی بلاخره اکران شد

بالاخره انتظارها به سر رسید و “انتقام جویان : پایان بازی” اکران گسترده‌اش آغاز شد؛ …